یکی نوشته:
آدم دست سبز تو اطرافتان هست؟ یا خودتان آدم دست سبزی هستید؟ آدمای دست سبز اونایی هستند که دست به هر گل و گیاه و گلدانی میزنند، اون گل و گیاه و گلدان، حسابی رشد میکنه و خیلی عالی عمل میاد؛ احترام خاصی برای این ویژگی آدما قائلم.
پ.ن: آدم دست سبز فقط مامانم...
دست به هرچی بزنه، شکوفا میشه، گل میده.
یه بار یه گیاهی رو پرورش داد و ازش گل گرفت که بعدا متوجه شدیم گیاه بومی آفریقاست و در طول عمرش فقط یه بار گل میده و بعد میمیره و ایشون نه تنها توی خونه ی ما گل داد، بلکه سالیان متمادی هم به حیات خودش ادامه داد...
در همین حد خفن :)
آدم دست سبز تو اطرافتان هست؟ یا خودتان آدم دست سبزی هستید؟ آدمای دست سبز اونایی هستند که دست به هر گل و گیاه و گلدانی میزنند، اون گل و گیاه و گلدان، حسابی رشد میکنه و خیلی عالی عمل میاد؛ احترام خاصی برای این ویژگی آدما قائلم.
پ.ن: آدم دست سبز فقط مامانم...
دست به هرچی بزنه، شکوفا میشه، گل میده.
یه بار یه گیاهی رو پرورش داد و ازش گل گرفت که بعدا متوجه شدیم گیاه بومی آفریقاست و در طول عمرش فقط یه بار گل میده و بعد میمیره و ایشون نه تنها توی خونه ی ما گل داد، بلکه سالیان متمادی هم به حیات خودش ادامه داد...
در همین حد خفن :)
دختر که باشی
میشوی دنیای بعضی ها :)
#طاهره_اباذری_هریس
#روزتونمبارکگیسگلابتونا
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
میشوی دنیای بعضی ها :)
#طاهره_اباذری_هریس
#روزتونمبارکگیسگلابتونا
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
دختر که باشی می شوی رویای بعضی ها
دختر شدن یعنی همین، دنیای بعضی ها!
سنگ صبور مادر و عشقِ پدر، یعنی...
یک قلب کوچک می شود دریای بعضی ها
دختر که باشی خواهرت یعنی وجودت هم...
آغوشِ خواهر می شود معنای بعضی ها
دختر که باشی می شوی جان برادر هم...
یعنی دلیل غیرت زیبای بعضی ها
دختر که باشی می شوی لبخند یک عاشق
گاهی دلیل گریه ی شبهای بعضی ها
دختر که باشی او اگر دارا نباشد هم...
چون عاشقی پس می شوی سارای بعضی ها
سیبی هوس کردی ولی تنها به یک علت...
باشی همیشه، تا ابد، حوای بعضی ها
دخترکه باشی می شوی همسر و گاهی هم...
هم می شوی مادر و هم بابای بعضی ها!
در یک کلام و ساده، وقتی دختری یعنی...
هستی امید و شادی دنیای بعضی ها!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
دختر شدن یعنی همین، دنیای بعضی ها!
سنگ صبور مادر و عشقِ پدر، یعنی...
یک قلب کوچک می شود دریای بعضی ها
دختر که باشی خواهرت یعنی وجودت هم...
آغوشِ خواهر می شود معنای بعضی ها
دختر که باشی می شوی جان برادر هم...
یعنی دلیل غیرت زیبای بعضی ها
دختر که باشی می شوی لبخند یک عاشق
گاهی دلیل گریه ی شبهای بعضی ها
دختر که باشی او اگر دارا نباشد هم...
چون عاشقی پس می شوی سارای بعضی ها
سیبی هوس کردی ولی تنها به یک علت...
باشی همیشه، تا ابد، حوای بعضی ها
دخترکه باشی می شوی همسر و گاهی هم...
هم می شوی مادر و هم بابای بعضی ها!
در یک کلام و ساده، وقتی دختری یعنی...
هستی امید و شادی دنیای بعضی ها!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
دختر که آفریده شد، لبخند زد خدا...
روزت مبارک ای دلیلِ خنده ی همه :)
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
روزت مبارک ای دلیلِ خنده ی همه :)
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
نه که بلد نباشما دورت بگردم!
بلدم...
بلدم مثل این فیلم و کتابای عاشقونه بهت بگم نَریا؛ بری میمیرم! بگم باش، که اگه نباشی، جونم در میره از تنم! بگم بمون که من قدِ یه پلک هم زدنم زنده نمیمونم بی تو!
دروغ چرا!
دور از تو هم میشه نفس کشید،
بدونِ تو هم میشه نمُرد،
بی تو هم میشه زنده موند...
ولی راستشو اگه بخوای،
نمیشه زندگی کرد!
بذار خلاصه بگم برات؛
هیچوقت نرو!
همیشه باش،
که اگه نباشی،
مُردن شرف داره به زندگیِ منِ بی تو...
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
بلدم...
بلدم مثل این فیلم و کتابای عاشقونه بهت بگم نَریا؛ بری میمیرم! بگم باش، که اگه نباشی، جونم در میره از تنم! بگم بمون که من قدِ یه پلک هم زدنم زنده نمیمونم بی تو!
دروغ چرا!
دور از تو هم میشه نفس کشید،
بدونِ تو هم میشه نمُرد،
بی تو هم میشه زنده موند...
ولی راستشو اگه بخوای،
نمیشه زندگی کرد!
بذار خلاصه بگم برات؛
هیچوقت نرو!
همیشه باش،
که اگه نباشی،
مُردن شرف داره به زندگیِ منِ بی تو...
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
نمایشگاه کتاب تهران اگه رفتین،
کتاب یک مشت بغض کالم بخرین
خیلی کتابِ خوبیه 😅
کتاب یک مشت بغض کالم بخرین
خیلی کتابِ خوبیه 😅
بهش گفتم من میترسم!
از اون روزی که از خواب بیدار شم و ببینم دوسِت ندارم می ترسم...
از اون شبی که با گریه برای تو خوابم نبره می ترسم...
می ترسم از بارونی که منو دلتنگ ترت نکنه...
می ترسم از شکنجه گرِ داریوش اگه منو یاد تو نندازه...
می ترسم از اون ویبره ی پیامی که دلمو نلرزونه که مبادا از طرف تو باشه...
می ترسم از زنگ تلفنی که دلمو هُری نریزه پایین که نکنه تو باشی پشتِ خط...
می ترسم از اسمت اگه ضربان قلبمو تندتر نکنه...
بهش گفتم من از دلی که توی سینه م باشه و برای تو نطپه می ترسم...
خندید!
خندید و نگفت از هرچی بترسی سرت میاد دیوونه!
الان دیگه از هیچی نمی ترسم، جز این سنگی که توی سینه م به جای دل میطپه و نه برای کسی می لرزه، نه از نبودن کسی می ترسه!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
از اون روزی که از خواب بیدار شم و ببینم دوسِت ندارم می ترسم...
از اون شبی که با گریه برای تو خوابم نبره می ترسم...
می ترسم از بارونی که منو دلتنگ ترت نکنه...
می ترسم از شکنجه گرِ داریوش اگه منو یاد تو نندازه...
می ترسم از اون ویبره ی پیامی که دلمو نلرزونه که مبادا از طرف تو باشه...
می ترسم از زنگ تلفنی که دلمو هُری نریزه پایین که نکنه تو باشی پشتِ خط...
می ترسم از اسمت اگه ضربان قلبمو تندتر نکنه...
بهش گفتم من از دلی که توی سینه م باشه و برای تو نطپه می ترسم...
خندید!
خندید و نگفت از هرچی بترسی سرت میاد دیوونه!
الان دیگه از هیچی نمی ترسم، جز این سنگی که توی سینه م به جای دل میطپه و نه برای کسی می لرزه، نه از نبودن کسی می ترسه!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
Forwarded from خط خطی های شاعرانه
شبی بارانی و غمگین،
شبی از هر شبم شب تر...
مرا میکشت دلتنگی،
ولی او را نمی دانم!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
شبی از هر شبم شب تر...
مرا میکشت دلتنگی،
ولی او را نمی دانم!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
Forwarded from خط خطی های شاعرانه
با دست زد رو شونه م و اشاره کرد به شکوفه های درخت سیبِ توو حیاط و گفت:
- میبینی؟!
حتی خدام با اون همه رحمن و رحیم بودنش دلش به حال زار من و امثال من نسوخته! تا همین چند وقت پیش اگه همین درخته رو میدیدی گمون میکردی یه جوری مرده که دیگه صدتا بهارم زنده ش نمیکنه، حالا ببینش؟! شده خودِ زندگی! اون وقت منِ اشرفِ مخلوقات چی؟! هیچ! یه عمره همون زخمیم که بودم!
کاری ندارما، ولی کاش ما آدمام چارفصل بودیم مثل این دار و درختا. هوا که خوب میشد، حالِ بد ما هم خود به خود خوب می شد؛ بهار میشد دلمون، بهاری می شد حال و هوای زندگیامون. پاییز و زمستون و برف و بارون و حال خرابی و غم داشتیم، ولی بهار و تابستون و روزای خوش و شادیم حتمنی داشتیم...
پوسیدیم از بس خزون بودیم آخه!
چیزی نگفتم. یه نفس عمیق کشید و نگاه خیره شو از شکوفه ها گرفت و دوخت به سقف اتاق
- ولی راستِ راستشو اگه بخوای...
اینجوری که ما چارفصلمون شده بغض و جذام و زمستون، بعید میدونم هیچ عید و بهاری دردی از دردامون دوا کنه!
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
- میبینی؟!
حتی خدام با اون همه رحمن و رحیم بودنش دلش به حال زار من و امثال من نسوخته! تا همین چند وقت پیش اگه همین درخته رو میدیدی گمون میکردی یه جوری مرده که دیگه صدتا بهارم زنده ش نمیکنه، حالا ببینش؟! شده خودِ زندگی! اون وقت منِ اشرفِ مخلوقات چی؟! هیچ! یه عمره همون زخمیم که بودم!
کاری ندارما، ولی کاش ما آدمام چارفصل بودیم مثل این دار و درختا. هوا که خوب میشد، حالِ بد ما هم خود به خود خوب می شد؛ بهار میشد دلمون، بهاری می شد حال و هوای زندگیامون. پاییز و زمستون و برف و بارون و حال خرابی و غم داشتیم، ولی بهار و تابستون و روزای خوش و شادیم حتمنی داشتیم...
پوسیدیم از بس خزون بودیم آخه!
چیزی نگفتم. یه نفس عمیق کشید و نگاه خیره شو از شکوفه ها گرفت و دوخت به سقف اتاق
- ولی راستِ راستشو اگه بخوای...
اینجوری که ما چارفصلمون شده بغض و جذام و زمستون، بعید میدونم هیچ عید و بهاری دردی از دردامون دوا کنه!
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
دلم عروسی میخواد
شلوغ،
پر از بزن بکوب،
از اول تا آخرش رقص و شادی...
لطفا اگه به همین زودیا قصد ازدواج دارین،
منم دعوت کنین مراسمتون،
میام :)
پ.ن:
لطفا کنارِ شام دوغم باشه،
من نوشابه دوست ندارم!
شلوغ،
پر از بزن بکوب،
از اول تا آخرش رقص و شادی...
لطفا اگه به همین زودیا قصد ازدواج دارین،
منم دعوت کنین مراسمتون،
میام :)
پ.ن:
لطفا کنارِ شام دوغم باشه،
من نوشابه دوست ندارم!
من تورا آنگونه دوست داشتم
که مجنون لیلایش را
آنگونه چشم به راه بودم
که یعقوب یوسفش را
آنگونه می پرستیدم
که عرب لات و عُزایش را
آنگونه باور داشتم
که محمّد خدایش را
تو مرا اما...
چنان نمی خواستی،
که آدمی گناهانش را!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
که مجنون لیلایش را
آنگونه چشم به راه بودم
که یعقوب یوسفش را
آنگونه می پرستیدم
که عرب لات و عُزایش را
آنگونه باور داشتم
که محمّد خدایش را
تو مرا اما...
چنان نمی خواستی،
که آدمی گناهانش را!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
Forwarded from خط خطی های شاعرانه
من بچه بودم، حاج بابام پیر...
پیرمرد را، گذر زمان دل نازکش کرده بود، شده بود عین من، عین بچه ها. هی گریه اش میگرفت، هی اول و آخر هر جمله اش بغض میکرد. میگفت مادر، بغض میکرد. میگفت پدر، بغض میکرد. میگفت وطن، بغض میکرد. میگفت غربت، بغض میکرد. میگفت زندگی، بغض میکرد. میگفت مرگ، بغض میکرد...
میگفتم چرا گریه میکنی؟ میگفت اقتضای پیریست باباجان! تو هم به سن من که برسی، همیشه توی گلویت بغض داری، گریه داری! به آخرش که برسی، میبینی همه رفته اند، همه تمام شده اند، فقط تو مانده ای، فقط غم مانده، فقط غصه مانده...
میگفت اصلا اساس زندگی همین است،
با اشک آغاز شده ای، با اشک تمام میشوی!
آخرش هم، یک روز از همان روزهایی که پشت گوشی برایم شعر میخواند و بغض میکرد، تمام شد و رفت و ندید که میشود پیر نباشی اما هی بغض کنی، هی بغض کنی، هی بغض کنی...
میشود پیر نباشی اما به جای خنده، هی گریه ات بگیرد، به جای خنده، هی اشکت بچکد...
پیرمرد رفت و ندید که این روزها،
میشود مثل من،
مثل خیلی های دیگر،
جوان باشی اما
با بغض بمیری،
از بغض بمیری...
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
پیرمرد را، گذر زمان دل نازکش کرده بود، شده بود عین من، عین بچه ها. هی گریه اش میگرفت، هی اول و آخر هر جمله اش بغض میکرد. میگفت مادر، بغض میکرد. میگفت پدر، بغض میکرد. میگفت وطن، بغض میکرد. میگفت غربت، بغض میکرد. میگفت زندگی، بغض میکرد. میگفت مرگ، بغض میکرد...
میگفتم چرا گریه میکنی؟ میگفت اقتضای پیریست باباجان! تو هم به سن من که برسی، همیشه توی گلویت بغض داری، گریه داری! به آخرش که برسی، میبینی همه رفته اند، همه تمام شده اند، فقط تو مانده ای، فقط غم مانده، فقط غصه مانده...
میگفت اصلا اساس زندگی همین است،
با اشک آغاز شده ای، با اشک تمام میشوی!
آخرش هم، یک روز از همان روزهایی که پشت گوشی برایم شعر میخواند و بغض میکرد، تمام شد و رفت و ندید که میشود پیر نباشی اما هی بغض کنی، هی بغض کنی، هی بغض کنی...
میشود پیر نباشی اما به جای خنده، هی گریه ات بگیرد، به جای خنده، هی اشکت بچکد...
پیرمرد رفت و ندید که این روزها،
میشود مثل من،
مثل خیلی های دیگر،
جوان باشی اما
با بغض بمیری،
از بغض بمیری...
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
آن مرد یک شب بی هوا دل زد به باران، رفت!
میگفت آسان نیست رفتن، گرچه آسان رفت!
با چشم های تار از اشکِ خودم دیدم...
همراه او این شهر و آن کوچه، خیابان رفت!
لیلاتر از مجنون شدم، مجنون تر از لیلا...
تا مطمئن شد می شوم بی او پریشان، رفت!
پرواز یادم داد، اما موقعِ رفتن...
تنها رهایم کرد در آغوش زندان، رفت!
میخواست بردارد ز دوشم بار غم اما...
دل کند آخر از منِ همواره ویران، رفت!
وحشی دلم را اهلیِ خود کرد و راهی شد...
میخواست صاحب خانه باشد، مثلِ مهمان رفت!
هرچند حرف از آمدن بود اولِ قصه...
آن مرد یک شب بی هوا دل زد به باران، رفت!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
میگفت آسان نیست رفتن، گرچه آسان رفت!
با چشم های تار از اشکِ خودم دیدم...
همراه او این شهر و آن کوچه، خیابان رفت!
لیلاتر از مجنون شدم، مجنون تر از لیلا...
تا مطمئن شد می شوم بی او پریشان، رفت!
پرواز یادم داد، اما موقعِ رفتن...
تنها رهایم کرد در آغوش زندان، رفت!
میخواست بردارد ز دوشم بار غم اما...
دل کند آخر از منِ همواره ویران، رفت!
وحشی دلم را اهلیِ خود کرد و راهی شد...
میخواست صاحب خانه باشد، مثلِ مهمان رفت!
هرچند حرف از آمدن بود اولِ قصه...
آن مرد یک شب بی هوا دل زد به باران، رفت!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
دلگیر و خسته ام، پر از گریه و سکوت...
مانندِ آن طفلی که مادر نخواهدش!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
مانندِ آن طفلی که مادر نخواهدش!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
یعنی ممکنه یکی بشینه توی حیاط بیمارستان توتفرنگی بخوره که بوش اینجوری بپیچه توی دماغ من؟
یا توهم زدم؟
یا توهم زدم؟
تا آمدم یک خط بخوانم درس را هربار...
یاد تو افتادم من و شاعر شد این خودکار
گویا جهان مصرع به مصرع شعر بارید و...
یک بیت من میخواندم و یک بیت هم دیوار
گاهی شدم غرق خیالت، گاه آشفتم:
من امتحان دارم، برو! دست از سرم بردار!
هی لابه لای جزوه هایم نقش می بندد...
غیر ارادی اسم تو، عاشق شدم انگار!
مشروط خواهم شد، ندارم چاره ای، اما...
منصور حلاجم، ندارم باکی از این دار!
گفتند آب و نان نخواهد شد برایت عشق؛
گفتم نخواهد شد برایم درستان هم کار!
یادت همیشه با من و بی من کجایی تو؟!
ای بی وفای بی مروت! با توام ای یار!
پایان شعرم بود و روی جزوه خوابم برد...
میخواستم یک خط بخوانم درس را این بار!
#طاهره_اباذری_هریس
#یک_مشت_بغض_کال
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
یاد تو افتادم من و شاعر شد این خودکار
گویا جهان مصرع به مصرع شعر بارید و...
یک بیت من میخواندم و یک بیت هم دیوار
گاهی شدم غرق خیالت، گاه آشفتم:
من امتحان دارم، برو! دست از سرم بردار!
هی لابه لای جزوه هایم نقش می بندد...
غیر ارادی اسم تو، عاشق شدم انگار!
مشروط خواهم شد، ندارم چاره ای، اما...
منصور حلاجم، ندارم باکی از این دار!
گفتند آب و نان نخواهد شد برایت عشق؛
گفتم نخواهد شد برایم درستان هم کار!
یادت همیشه با من و بی من کجایی تو؟!
ای بی وفای بی مروت! با توام ای یار!
پایان شعرم بود و روی جزوه خوابم برد...
میخواستم یک خط بخوانم درس را این بار!
#طاهره_اباذری_هریس
#یک_مشت_بغض_کال
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
فردریک بکمن، یه جایی توی کتابِ " مردی به نام اُوِه " میگه:
- هر انسانی بايد بداند كه براى چه چيزی مبارزه میكند،
شايد آنچه كه من برايش میجنگم براى ديگرى بیارزش باشد،
اما من میدانم كه چه میكنم!
- هر انسانی بايد بداند كه براى چه چيزی مبارزه میكند،
شايد آنچه كه من برايش میجنگم براى ديگرى بیارزش باشد،
اما من میدانم كه چه میكنم!
شب قضیه اش فرق می کند
شب ها زیر سقف خانه های شهر
نه اثری از تظاهر می ماند و نه ردی از خنده های دروغین،
شب ها
آدم ها می مانند و تلخی حقیقت،
آدم ها می مانند و تنهایی و اشک و تاریکی و سکوت،
و یک دلتنگی بی انتها...
برای همه ی آنهایی که باید باشند،
اما نیستند!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
شب ها زیر سقف خانه های شهر
نه اثری از تظاهر می ماند و نه ردی از خنده های دروغین،
شب ها
آدم ها می مانند و تلخی حقیقت،
آدم ها می مانند و تنهایی و اشک و تاریکی و سکوت،
و یک دلتنگی بی انتها...
برای همه ی آنهایی که باید باشند،
اما نیستند!
#طاهره_اباذری_هریس
🦋 | @TahereAbazariHerisi7